دفتر خاطرات ما

خاطراتی از گذشته

* تنها *

در حریم نفس عشق نهادیم دلی


ودگرباره به اندوه دلم باز شکست


آه ای عشق ...چرا تنهائی؟!


ره ما گرچه زهم گشته جدا


تو چرا ره به خرابات مغان در راهی؟؟!!


من چرا یکّه وتنها در راه...


همه کس باز غریبانه براه


همه کس گم شده راه...!!!


ما چرا تنهائیم...ما چرا تنهائیم؟!
خاطرات برگی از دفتر زندگی هستند، آن ها را پاره نکنیم
نوشته شده در 13 / 12 / 1390برچسب:تنها,ساعت 12:51 توسط iman| |

لبخند

با لبخندی بر لبانت ....که شادی قلبم بود!

و در اندیشه ام..

 قاب عکس دیدگان ترا مینگرم 

با لبخندی بر لبانت ... 

که طراوت اندیشه  هایم بود!

امروز چرا

قطره اشکی در چشمانت درخشید؟!

... چرا؟!  

کجاست آن لبخند زیبای لبانت

که روح اشعار من 

شادی قلب وطراوت اندیشه هایم بود؟

خاطرات برگی از دفتر زندگی هستند، آن ها را پاره نکنیم
نوشته شده در 13 / 12 / 1390برچسب:لبخند,ساعت 12:50 توسط iman| |

پنجره

می توان پنجره را قاب چشمان تو کرد 

اگر فقط در میانش ایستاده مرا بنگری

با لبخندی بر لبانت!

در روحم. .. قاب ترا برای ابد حفظ خواهم کرد

با عکسی تو با لبخندی بر لبانت ...

که روح اشعار من است! 

عکس قاب گرفته ترا ...

بر دیواره ی رونی قلبم  

آویز خواهم کرد

خاطرات برگی از دفتر زندگی هستند، آن ها را پاره نکنیم
نوشته شده در 13 / 12 / 1390برچسب:پنجره,ساعت 12:34 توسط iman| |


Power By: LoxBlog.Com